شهید آوینی
هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
42071
نام: نادر
شهر: تهران
تاریخ: 8/12/2007 2:01:47 PM
کاربر مهمان
  مگه آقا مقداد از رتبه های چندرقمی کنکورن و تو چه رشنه ای هستن ؟/
42070
نام: سکوت
شهر: خاموشی
تاریخ: 8/12/2007 1:52:37 PM
کاربر مهمان
  تفکر کن
تامل کن
توکل کن
سپس آستین ها را بالا بزن
آنگاه دستان خداوند را میبینی که زودتر از تو دست به کار میشوند
42069
نام: حامد
شهر: رشت
تاریخ: 8/12/2007 1:43:31 PM
کاربر مهمان
  راستشو بخواین از خدا که پنهون نیست از شما هم چه پنهون یه عمریه فکرم مشغوله اینه که چرا ما آدما هم خدا رو میخوایم هم خرما رو.چرا تا کارمون گیر میفته یهویی میریم سمت خدا و وقتی کارمون انجام میشه یادمون میره خدایی بوده و هست تازه بعضیا که خیلی باحالن کارشون هم انجام نمیشه ناله و نفرین میکشن به آسمون و خدا رو تهدید میکنن به اینکه ازش چیزی نمخوان دیگه و تو خدای من نیستی راستی ما به خدا احتیاج داریم یا خدا به ما ؟
42068
نام: فرگل
شهر: جمکران
تاریخ: 8/12/2007 12:58:55 PM
کاربر مهمان
  سلام
سلام به همه دوستان خوب
جناب آقای مقداد لطفا محبت بفرمایید این افراد پشت کنکوری را کمی نصیحت بفرماید که ازعهده بنده خارج است .
یا علی التماس دعا
42067
نام: شهاب
شهر: امید به رحمت خدا
تاریخ: 8/12/2007 12:30:18 PM
کاربر مهمان
  مژده به دوستان گرامی:
سرعت حرف دل بیشتر از سرعت صوت شده.
گوش شیطون کر بشه صلوات بفرستید.
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
42066
نام: فرگل
شهر: جمکران
تاریخ: 8/12/2007 12:28:35 PM
کاربر مهمان
  بسم الله النور
سلام به همه دوستان خوب قلعه شهید آوینی


سلام به مسافر دورم

يا علي رفتيم بقيع اما چه سود؟!
هر چه گشتيم فاطمه آنجا نبود
يا علي قبر پرستويت کجاست؟
آن گل صد برگ خوشبويت کجاست ؟
هرچه باشد من نمک پرورده ام
دل به عشق فاطمه خوش کرده ام
حج من بي فاطمه بي حاصل است
فاطمه حلال صدها مشکل است
من طواف سنگ کردم دل کجاست؟
راه پيمودم پس منزل کجاست؟
کعبة بي فاطمه مشتي گل است
قبر زهرا کعبة اهل دل است .
************************************************
قصه ی آدم

اين قفسه سينه که می بينی يه حکمتی داره. خدا وقتی آدمو آفريد سينه اش قفسه نداشت. يه پوست نازک بود رو دلش.
يه روز آدم عاشق دريا شد. اونقدر که با تموم وجودش خواس تنها چيز با ارزشی که داره بده به دريا. پوست سينه شو دريد و قلبشو کند و انداخ تو دريا. موجی اومد و نه دلی موند و نه آدمی.
خدا... دل آدمو از دريا گرف و دوباره گذاش تو سينش. آدم دوباره آدم شد. ولی امان از دست اين آدم.
دو روز بعد آدم عاشق جنگل شد. دوباره پوست نازک تنشو جر داد و دلشو پرت کرد ميون جنگل. باز نه دلی موند و نه آدمی.
خدا ديگه کم کم داشت عصبانی ميشد. يه بار ديگه دل آدمو برداشت و محکم گذاشت تو سينه اش. ولی مگه اين آدم, آدم می شد. اين بار سرشو که بالا کرد يه دل که داش هيچی با صد دلی که نداش عاشق آسمون شد. همه اخم و تخم خدا يادش رفت و پوست سينه شو جر داد و باز دلشو پرت کرد ميون آسمون. دل آدم مثه يه سيب سرخ قل خورد و قل خورد و افتاد تو دامن خدا.
نه ديگه... خدا گف... اين دل واسه آدم ديگه دل نمی شه.
آدم دراز به دراز چش به آسمون رو زمين افتاده بود. خدا اين بار که دل رو گذاش سرجاش بس که از دس آدم ناراحت بود يه قفس کشيد روش که ديگه آها ديگه... بسه.
آدم که به خودش اومد ديد ای دل غافل... چقدر نفس کشيدن واسش سخت شده. چقد اون پوست لطيف رو سينش سفت شده. دس کشيد به رو سينشو وقتی فهميد چی شده يه يه آهی کشيد... يه آهی کشيد همچين که از آهش رنگين کمون درس شد. و اين برای اولين بار بود که رنگين کمون قبل از بارون درس شد.
بعد هی آدم گريه کرد هی آسمون گريه کرد. روزها و روزها گذشت و آدم با اون قفس سنگين خسته و تنها روی زمين سفت خدا قدم می زد و اشک می ريخت. آدم بيچاره دونه دونه اشکاشو که می ريخ رو زمين و شکل مروارید می شد برمی داش و پرت می کرد طرف خدا تو آسمون. تا شايد دل خدا واسش بسوزه و قفسو برداره.
اينطوری بود که آسمون پر از ستاره شد.
ولی خدا دلش واسه آدم نسوخ که خلاصه يه شب آدم تصميم خودشو گرف. يه چاقو برداشت و پوست سينشو پاره کرد. ديد خدا زير پوستش چه ميله های محکمی گذاشته... دلشو ديد که اون زير طفلکی مثه دل گنجش می زد و تالاپ تولوپ می کرد.
انگشتاشو کرد زير همون ميله ای که درس روی دلش بود و با همه زوری که داش اونو کند. آخ... اونقد دردش اومد که ديگه هيچی نفهميد و پخش زمين شد.
....
خدا ازون بالا همه چی رو نيگا می کرد. دلش واسه آدم سوخت. استخونو برداشت و ماليد به دريا و آسمون و جنگل.
يهو همون تيکه استخون روی هوا رقصيد و رقصيد.
چرخيد و چرخيد.
آسمون رعد زد و برق زد.
دريا پر شد از موج و توفان و درختای جنگل شروع کردن به رقصيدن.
همون تيکه استخون يواش يواش شکل گرفتو شد و يه فرشته٬ با چشای سياه مثه شب آسمون٬ با موهای بلند مثه آبشار توی جنگل٬ اومد جلو و دس کشيد روی چشای بسته آدم.
آدم که چشاشو باز کرد
42065
نام: شهاب
شهر: امید به رحمت خدا
تاریخ: 8/12/2007 12:21:02 PM
کاربر مهمان
  ادمین جان سرعت خوبه ممنون.
سلامتی خودت صلوات محمدی بفرست.
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
________________________________________________
باران ف.ک. اینجور که بنده اطلاع دارم و دیدم ظاهراً دادن آی دی و ایمیل کاری است نابخشودنی و اگه هم آی دی یا ایمیل بدین ثبت نمیشه پس این کاررو نکنید.
موفق و موید باشید.
خدانگهدارتون باشه از همه بلایای شیطانی و طبیعی و غیرطبیعی صلوات محمدی عنایت بفرمایید.
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
42064
نام: باران ف . ک
شهر: قائم شهر
تاریخ: 8/12/2007 11:51:39 AM
کاربر مهمان
  سلام من چند بار در این سایت نوشتم ولی چیزی ثبت نشد خوا هش می کنم این بار ثبت کنید

من میخواستم ای دی خودم رو بنویسم تا با اهالی این سایت صحبت کنم چون همگی اهل دلن

منتظر شما هستم
42063
نام: هادی
شهر: تبریز
تاریخ: 8/12/2007 11:47:11 AM
کاربر مهمان
  سلام بر دلسوختان عاشقی که دل بی غریبشان بر پیکر جانسوز دین می سوخت سوختن وساختن تا جایی که بربزرگترین بتهای زمانه خود فایق امدند ای شهید ای شهید سعید وبزرگوار اقا مرتضی اوینی ای که مظهریت حق بودی با بار عظیمی از عنایت الهی بر خیز وروح الهی خود را بر ادامه دهندگان راهت بدم که این خرابه بازار اشفتگی دنیا مارا از روح معنوی دین غافل می کند نگذار ما در این قبرستان سخیف جهالت غرق بشویم وارزشهایی که تو زنده کردی به خاک فراموشی سپرده نشود درود خدا ودوستاران خدا بر روح پاک ودغدغه بر انگیزت روحت شاد وروانت ارام
42062
نام: هانیه
شهر: راش
تاریخ: 8/12/2007 11:41:32 AM
کاربر مهمان
  امام زمانم این تو و این دستهای استیصال من این تو و این فریاد استغاثه من
<<ابتدا <قبلی 4213 4212 4211 4210 4209 4208 4207 4206 4205 4204 4203 بعدی> انتها>>



Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved