اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
| هرچه می خواهد دل تنگت بگو |
41931 |
نام:
شهاب
شهر:
امید به رحمت خدا
تاریخ:
8/8/2007 3:03:13 PM
کاربر مهمان
|
امام موسی الکاظم (ع) فرمودند:
وَاللّهِ ما اُعطِىَ مُومِنُ قَطَّ خَیرَ الدُّنیا وَالخِرَةِ، اِلاّ بِحُسنِ ظَنِّهِ بِاللّهِ عَزَّوَجَلَّ وَ رَجائِهِ لَهُ وَ حُسنِ خُلقِهِ وَالکفِّ عَنِ اغتیاب المُؤمِنینَ
به خدا قسم خیر دنیا و آخرت را به مؤمنى ندهند مگر به سبب حسن ظن و امیدوارى او به خدا و خوش اخلاقى اش و خوددارى از غیبت مؤمنان.
(بحارالأنوار، ج 6، ص 28، ح29)
۲۵ رجب شهادت حضرت امام موسی الکاظم (علیه السلام) رو خدمت همه دوستان عزیز تسلیت عرض می نمایم.
____________________________________________________________________________________________________________
نخل سوخته عزیز پس از عدم توفیق زیارت مطالب عزیزمون مجنون الحسین گرامی که خدواند ان شاء الله سلامتی کامل بهشون عنایت کنه توفیق خوندن مطالب شیوای حضرتعالی هم از ما سلب شده بود که با لطفتون و اومدنتون و نوشتن مطلب باحالتون این مشکل هم رفع شد. ممنونم از شما بزرگوار.
____________________________________________________________________________________________________________
ارژنگ گرامی با شما کاملا موافقم . کوتاهی دوستان زحمتکشمون در ادمینستان تازگی نداره و بارها مطالب دگرگون شدن که ان شاءالله با دعای خیر دوستان رفع بشه.
___________________________________________________________________________________________________________
آقا رضای عزیز,سکوت گرامی,مجتبای عزیز,عباس بزرگوار,مریم گرامی,ایمان عزیز,امیدوار عزیز,کسرای بزرگوار,وسحرناز گرامی و بالاخص سبکبار عزیز ودیگر دوستانی که فراموش کردم به مصداق سنت پسندیده من لم یشکر المخلوق لم یشکرالخالق ممنون از همه مطالب جالب و پرمحتواتون فیض می برم.
خداوند توفیقتون بده.
______________________________________________________________________________________________________________
یاد و خاطره همه دوستان غایب رو هم گرامی می داریم انشاءالله دوباره بیان در حرف دل و مشکلاتش و تالار اصلاحات ارضیش تموم بشه صلوات محمدی(ص) عنایت بفرمایید.
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
|
|
41930 |
نام:
...
شهر:
...
تاریخ:
8/8/2007 2:48:30 PM
کاربر مهمان
|
یا حق
سلام به همه بزرگان
یک روز از زندگی
دو روز مانده به پايان جهان تازه فهميد که هيچ زندگي نکرده است .! تقويمش پر شده بود و تنها دو روز خط نخورده باقي مانده بود. پريشان شد و آشفته و عصباني . نزد خدا رفت تا روزهاي بيشتري از خدا بگيرد .
داد زد و بد و بيراه گفت ، خدا سکوت کرد . آسمان و زمين را به هم ريخت ، خدا سکوت کرد . جيغ زد و جار جنجال راه انداخت ، خدا سکوت کرد . کفر گفت و سجاده دور انداخت ، خدا سکوت کرد . دلش گرفت و گريست و به سجاده افتاد . خدا سکوتش را شکست و گفت « عزيزم اما يک روز ديگر هم رفت ، تمام روز را به بد و بيراه و جار و جنجال از دست دادي ، تنها يک روز ديگر باقي است . بيا و لا اقل اين يک روز را زندگي کن .»
لا به لاي هق هقش گفت : اما با يک روز ! با يک روز چه کار ميتوان کرد ؟!
خدا گفت : « آنکس که لذت يک روز زيستن را تجربه کند ، گويي که هزار سال زيسته است و آنکه امروزش را در نمييابد هزار سال هم به کارش نمي آيد .»
و آنگاه سهم يک روز زندگي را در دستانش ريخت و گفت : حالا برو و زندگي کن .
او مات و مبهوت به زندگي نگاه کرد که در گودي دستانش درخشيدند . اما ميترسيد حرکت کند.....ميترسيد راه برود .....ميترسيد زندگي از لاي انگشتانش بريزد ، قدري ايستاد ..... بعد با خودش گفت : وقتي فردايي ندارم ، نگه داشتن اين زندگي چه فايده اي دارد ؟ بگذار اين يک مشت را مصرف کنم .
آنوقت شروع به دويدن کرد زندگي را به سرو رويش پاشيد ، زندگي را نوشيد ، زندگي را بوييد ، و چنان به وجد آمد که ديد ميتواند تا ته دنيا بدود . ميتواند بال بزند . ميتواند پا روي خورشيد بگذارد . ميتواند .....
او در آن يک روز آسمان خراشي بر پا نکرد ، زميني را مالک نشد ، مقامي را بدست نياورد ، اما .....اما در همان يک روز دست به پوست درخت کشيد ، روي چمن خوابيد ، کفش دوزکي را تماشا کرد . سرش را بالا گرفت و ابرها را ديد و به آنهايي که نميشناختندش سلام کرد و براي آنها که دوستش نداشتند از ته دل دعا کرد .
او در همان يک روز آشتي کرد و خنديد و سبک شد ، لذ ت برد و سرشار شد و بخشيد ، عاشق شد و عبور کرد و تمام شد .
او همان يک روز زندگي کرد ، اما فرشته ها در تقويم خدا نوشتند : امروز او درگذشت ، کسي که هزار سال زيسته بود
اللهم عجل لوليک الفرج...والعافيه والنصر.
واجعلنامن خير اعوانه و انصاره.واول المستشهدين بين يديه...اللهم ادبنا بآدابه.وخلقنا باخلاقه...
آمين يا رب لعالمين
التماس دعا يا علي
|
|
41929 |
نام:
sara
شهر:
از تهران
تاریخ:
8/8/2007 2:45:39 PM
کاربر مهمان
|
((خاک میکده))
به سر جام انگه نظر توانی کرد
که خاک میکده کحل بصر توانی کرد
گل مراد تو انکه نقاب بگشاید
که خدمتش چو نسیم سحر توانی کرد
به عزم مرحله عشق پیش نه قدمی
که سودها کنی ار این سفر توانی کرد
جمال یار ندارد نقاب و پرده ولی
غبار ره بنشان تا نظر توانی کرد
دلا ز نور ریاضت گر اگهی یابی
چو شمع خنده زنان ترک سر توانی کرد
گر این نصیحت شاهانه بشنوی حافظ
به شاهراه طریقت گذر توانی کرد
((تمنا))
سالها دل طلب جام جم از ما میکرد
انچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد
گوهری کز صدف کون و مکان بیرون است
طلب از گمشدگان لب دریا میکرد
بیدلی در همه احوال خدا با او بود
او نمیدیدش و از دور خدایا میکرد
فیض روح القدس ار باز مدد فرماید
دیگران هم بکنند انچه مسیحا میکرد
حافظ
|
|
41928 |
نام:
سکوت
شهر:
خاموشی
تاریخ:
8/8/2007 2:34:32 PM
کاربر مهمان
|
تا که بودیم نبودیم کسی
کشت مارا غم بی همنفسی
تا که رفتیم همه یار شدند
ما که رفتیم همه بیدار شدند
قدر آیینه بدانید چو هست
نه در آن وقت افتاد و شکست .
|
|
41927 |
نام:
عباس
شهر:
دبی
تاریخ:
8/8/2007 2:33:57 PM
کاربر مهمان
|
در حلقه درویش ندیدیم صفایی
در صومعه از اونشنیدیم صدایی
در مدرسه از دوست نخواندیم کتابی
در ماذنه از یارندیدیم صدای
در جمع کتب هیچ حجابی ندیدیم
در درس صحف راه نبردیم به جایی
در بتکده عمری به بطالت گذراندیم
در جمع حریفان نه دوایی ونه دایی
در جرگه عشاق روم بلکه بیابم
از گلشن داداری نسیمی رد پایی
این ما ومنی جمله ز عقل وعقال است
در خلوت مستان نه منی هست ونه مایی
(از دیوان امام ره)
خدایا امام وفرزندانش را با اولیا وصالحین محشور بفرمایید
|
|
41926 |
نام:
ارژنگ
شهر:
تهران
تاریخ:
8/8/2007 1:57:38 PM
کاربر مهمان
|
سلام بر همه بزرگواران
خواهر محترمه سركار خانم محجوبه سلام
بنده اصلا اصلا در جريان نيستم كه چه پيشامدي به وجود آمده اما از صحبتهاي دوستان متوجه شدم پدر بزرگوارتان به شهادت رسيدند لذا بر خود واجب دانستم به حكم يك شهروند و هم وطن كه مديون و مرهون زحمات و ايثارگريهاي شهدا و رزمندگان در طول انقلاب اسلامي بوده صميمانه اين مصيبت را به شما و خانواده محترمتان تسليت عرض نموده و از خداوند متعال براي شما و بازماندگان آرزوي صبر و شكيبايي كنم
و خدمتتون به عنوان يك برادر كوچك تر عرض كنم كه هر وقت به ياد پدر افتادين و ديديد كه بي تاب و بي قرار شديد و دلتون شكست و اشكي ريختيد سعي كنيد در اون لحظه به ياد اون دختري بيفتيد كه وقتي رسيد به گودال قتلگاه و ديد عمه مكرمه اش زينب بالاي يه بدن بي سر و پاره پاره داره گريه مي كنه و قتي سوال كرد كه عمه اين بدن كيه پاسخ شنيد كه اين بدن باباييت حسينه
خدا مي دونه چقدر سخته كه دختري بدن بي سر پدر رو ببينه و مخصوصاسخت تر از اون اينه كه نتونه بالا سر بدن پدر گريه كنه و در عوض تازيانه بخوره
مصيبت ابي عبدالله دل رو آروم مي كنه
اين شعر هم هديه به شما و همه فرزندان شاهد
چه زيبا از قفس پرواز كردند
مقام عشق را احراز كردند
دوا كردند درد خود پسندى
خدا داند همه اعجاز كردند
هوسها را سراسر سر بريدند
دو چشم از عشق بر حق بازكردند
سمندر وار آتش مى خريدند
عروج ازخويش چون شهباز كردند
خلوص خويش باخون مُهر كردند
سرودى از وفا آواز كردند
اگر چه در سكوتى ژرف خفتند
حياتى نو زسر آغاز كردند
شهيدان شاهدان صدق و مستى
چه زيبا بر ملائك ناز كردند
در پناه خدا باشيد
----------------------------------------------خواهر محترمه سركار خانم مريم از شهر دل گرفته ها
از بذل عنايتتون ممنونم سربلند باشيد
|
|
41925 |
نام:
سکوت
شهر:
خاموشی
تاریخ:
8/8/2007 1:47:24 PM
کاربر مهمان
|
ديروز شيطان را ديدم. در حوالي ميدان بساطش را پهن كرده بود؛ فريب ميفروخت. مردم دورش جمع شده بودند، هياهو ميكردند و هول ميزدند و بيشتر ميخواستند.توي بساطش همه چيز بود: غرور، حرص،دروغ و خيانت، جاهطلبي و ... هر كس چيزي ميخريد و در ازايش چيزي ميداد. بعضيها تكهاي از قلبشان را ميدادند و بعضي پارهاي از روحشان را. بعضيها ايمانشان را ميدادند و بعضي آزادگيشان را. شيطان ميخنديد و دهانش بوي گند جهنم ميداد. حالم را به هم ميزد. دلم ميخواست همه نفرتم را توي صورتش تف كنم.انگار ذهنم را خواند. موذيانه خنديد و گفت: من كاري با كسي ندارم،فقط گوشهاي بساطم را پهن كردهام و آرام نجوا ميكنم. نه قيل و قال ميكنم و نه كسي را مجبور ميكنم چيزي از من بخرد. ميبيني! آدمها خودشان دور من جمع شدهاند.
جوابش را ندادم. آن وقت سرش را نزديكتر آورد و گفت: البته تو با اينها فرق ميكني.تو زيركي و مومن. زيركي و ايمان، آدم را نجات ميدهد. اينها سادهاند و گرسنه. به جاي هر چيزي فريب ميخورند. از شيطان بدم ميآمد. حرفهايش اما شيرين بود. گذاشتم كه حرف بزند و او هي گفت و گفت و گفت.ساعتها كنار بساطش نشستم تا اين كه چشمم به جعبهاي عبادت افتاد كه لا به لاي چيزهاي ديگر بود. دور از چشم شيطان آن را برداشتم و توي جيبم گذاشتم.با خودم گفتم: بگذار يك بار هم شده كسي، چيزي از شيطان بدزدد. بگذار يك بار هم او فريب بخورد.به خانه آمدم و در كوچك جعبه عبادت را باز كردم. توي آن اما جز غرور چيزي نبود. جعبه عبادت از دستم افتاد و غرور توي اتاق ريخت. فريب خورده بودم، فريب. دستم را روي قلبم گذاشتم،نبود! فهميدم كه آن را كنار بساط شيطان جا گذاشتهام.تمام راه را دويدم. تمام راه لعنتش كردم. تمام راه خدا خدا كردم. ميخواستم يقه نامردش را بگيرم. عبادت دروغياش را توي سرش بكوبم و قلبم را پس بگيرم. به ميدان رسيدم، شيطان اما نبود.آن وقت نشستم و هاي هاي گريه كردم. اشكهايم كه تمام شد،بلند شدم. بلند شدم تا بيدليام را با خود ببرم كه صدايي شنيدم، صداي قلبم را.و همانجا بياختيار به سجده افتادم و زمين را بوسيدم. به شكرانه قلبي كه پيدا شده بود.
|
|
41924 |
نام:
علی
شهر:
کربلای ایران
تاریخ:
8/8/2007 1:29:53 PM
کاربر مهمان
|
من اولین بار هست که به این قسمت میام.
من از کربلای ایران یعنی ... هستم.
یاد امام شهدا دل میبره کرببلا
|
|
41923 |
نام:
امیر دشتبان
شهر:
ا_شرقی
تاریخ:
8/8/2007 1:25:49 PM
کاربر مهمان
|
ارزوی بزرگ ای کاش تمام مطالب این باشد مهدی زهرا منجی محض زمان امد
|
|
41922 |
نام:
ن. امامي
شهر:
تهران
تاریخ:
8/8/2007 1:13:37 PM
کاربر مهمان
|
اهل آسمان را قرابتي نزديك با اهل زمين است ،اما آنچه كه آسمانيان را از زمينيان جدا ميكند شيطان است . و مگر نه اينكه شيطان را آفريدند تا تو را از اسارت عشق برهاند، پس آنگاه كه به ملكوت كربلا رسيدي زنجير اين اسارت را برگردن خويش بياويز و تا ابد در اسارت اين ملكوت باقي بمان. كربلا در قلب توست و تو در تپش قلب كربلايي اگر معناي عشق را فهميده باشي..
|
|