شهید آوینی
هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
41881
نام: مفتون
شهر: تهران
تاریخ: 8/7/2007 3:45:53 PM
کاربر مهمان
  وقتی آدم از عدم و سعی از ریشه های یاس است وقتی یک تفاوت ساده در حرف کفتار را به کفتر تبدیل می کند باید به بی تفاوتی واژه ها و واژه های بی طرفی مثل نان دل بست نان را از هر طرفی بخوانی نان است
41880
نام: سبكبار
شهر: يه كوشه دنيا
تاریخ: 8/7/2007 3:44:33 PM
کاربر مهمان
  براي سلامتي خودتان ودوستان غائب حرف دلي صلوات بفرستيد
41879
نام: گل نرگس
شهر: ایران سرای من است
تاریخ: 8/7/2007 3:01:03 PM
کاربر مهمان
  به نام خدا
سلام به منتظران مهدی
شهیدان همواره در کنار ما هستند
درون پدر پراز درد ورنج بود اما روی لب او همیشه خنده موج میزد
دوست عزیزم شهادت پدر گرامیتان را تسلیت میگویم واز خداوند برایتان صبری اسمانی می خواهم یاعلی
41878
نام: شهاب
شهر: امید به رحمت خدا
تاریخ: 8/7/2007 3:00:20 PM
کاربر مهمان
  تقدیم به محجوبه و تمامی محجوبه ها و محجوب ها:
شعری از «سپهر» برای جانبازان قطع نخاعی


اتل متل یه بابا
که اون قدیم قدیما
حسرتشو می خوردن
تمامی بچه ها

*

اتل متل یه دختر
دردونه باباش بود
بابا هرجا که می رفت
دخترش هم باهاش بود

*

اون عاشق بابا بود
بابا عاشق اون بود
به گفته بچه ها:
بابا چه مهربون بود

*

یه روز آفتابی
بابا تنها گذاشتش
عازم جبهه ها شد
دخترو جا گذاشتش

*

چه روزای سختی بود
اون روزای جدایی
چه سالهای بدی بود
ایام بی بابایی

*
چه لحظه سختی بود
اون لحظه رفتنش
ولی بدتر ازاون بود
لحظه برگشتنش

*

هنوز یادش نرفته
نشون به اون نشونه
اون که خودش رفته بود
آوردنش به خونه

*

زهرا به او سلام کرد
بابا فقط نگاش کرد
ادای احترام کرد
بابا فقط نگاش کرد

*

خاک کفش بابا را
سرمه توچشاش کرد
بابا جونو بغل زد
بابا فقط نگاش کرد

*

زهرا براش زبون ریخت
دو صد دفعه صداش کرد
پیش چشاش ضجه زد
بابا فقط نگاش کرد

*

اتل متل یه بابا
یه مرد بی ادعا
براش دل می سوزونن
تمامی بچه ها


*

زهرا به فکرباباست
بابا توفکر زهرا
گاهی به فکر دیروز
گاهی به فکر فردا

*

یه روز می گفت که خیلی
براش آروز داره
ولی حالا دخترش
زیرش ، لگن می ذاره

*

یه روز می گفت : دوست دارم
عروسیتو ببینم
ولی حالا دخترش
می گه به پات می شینم

*

می گفت : برات بهترین
عروسی رو می گیرم
ولی حالا می شنوه
تا خوب نشی نمی رم

*

وقت غذا که میشه
سرنگ را بر می داره
یک زرده تخم مرغ
توی سرنگ می ذاره

*

گوشه ی لپ بابا
سرنگ رو می فشاره
برای اشک چشمش
هی بهونه میاره

*

عضه نخوره بابا جون
اشکم مال پیازه
بابا با چشماش میگه :
خدا برات بسازه

*

هر شب وقتی بابا رو
می خوابونه توی جاش
با کلی اندوه و غم
می ره سرکتاباش

*

" حافظ" رو برمی داره
راه گلوش می گیره
قسم می دهد حافظو
" خواجه ! " بابام نمیره

*

دو چشمشو می بنده
خدا خدا می کنه
با آهی از ته دل
حافظو وا می کنه

*

فال و شاهد و فالو
به یک نظر می بینه
نمی خونه ، چرا که
هر شب جواب همینه

*

اون شب که از خستگی
گرسنه خوابیده بود
نیمه شب ، چه خواب
قشنگی رو دیده بود

*

تو خواب دیدش تو یک باغ
تو یک باغ پر از گل
پر از گل و شقایق
میون رودی بزرگ

*

نشسته بود تو قایق
یه خرده اون طرف تر
میان دشت و صحرا
جایی از اینجا بهتر ...

*

بابا سوار اسبه
مگه میشه محاله ...
بابا به آسمون رفت
تا پشت یک در رسید ...

تسکین دلت صلوات محمدی(ص) مرحمت بفرما.
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
41877
نام: مهدی
شهر: تهران
تاریخ: 8/7/2007 2:53:15 PM
کاربر مهمان
  میخانه دگر جای من بی سروپا نیست.
41876
نام: بهنام شقایق
شهر: کرمانشاه
تاریخ: 8/7/2007 1:53:56 PM
کاربر مهمان
  هر که سودای توداردچه غم ازترک جهانش
نگران تو چه اندیشه و بیم از دگرانش
وان پی مهر تو گیرد که نگیرددل خویشش
وان سروصل تو دارد که ندارد غم جانش
41875
نام: سکوت
شهر: خاموشی
تاریخ: 8/7/2007 12:59:40 PM
کاربر مهمان
  در نگاه کسی که پرواز را نمیفهمد هر چه بیشتر اوج بگیری کوچکتر خواهی شد .
41874
نام: كسري
شهر: تهران
تاریخ: 8/7/2007 12:56:07 PM
کاربر مهمان
  تو دنيا هيچي هيچي نداشته باشي مطمئن باش سه چيز هميشه مال تو هست:خداي مهربون، فكراي قشنگ و قلب كوچيك من
41873
نام: عزیز الله یوسفی
شهر: میسور هند
تاریخ: 8/7/2007 12:42:29 PM
کاربر مهمان
  سلام به همه دوستان دور از وطن که دلش برای فامیل و دوستان تنگ شده.من که هنور دیری نیست از خونه دور هستم .ای با با حالا میدونم وطن مادر است.
41872
نام: یه آشنای غریب
شهر: زیر چتر آسمون
تاریخ: 8/7/2007 12:33:34 PM
کاربر مهمان
  کارم ز جور چرخ به سامان نمی رسد
خون شد دلم ز درد و به درمان نمی رسد
سیرم ز جان خود به دل راستان ولی
بیچاره را چه چاره چو فرمان نمی رسد
<<ابتدا <قبلی 4194 4193 4192 4191 4190 4189 4188 4187 4186 4185 4184 بعدی> انتها>>



Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved